با مرور زمان زیادی، انسان ها بر روی زمین افزایش یافتند. تاسف آور است که باید گفتآنها بسیار
ظالم شده بودند. خداوند تصمیم به نابودی انسان با فرستادن سیل و طوفان نمود.
هنگامیکه خداوند به زمین نگاه میکرد، او یک مرد نیکو که نوح نامیده میشد را دید. نوحدوست خدا
بود و خداوند او را از طوفانی که میخواست بر روی زمین بفرستد مطلع نمود. خداوند بهنوح فرمان
داد که یک کشتی بزرگ بسازد، و دستورکامل ساخت کشتی را نیز به او داد.
شکی نیست مردمان شریر به نوح می خندیدند و پوزخند می زدند که کشتی بزرگ می ساختآنهم در
جایی که آبی برای شناور کردن آن وجود نداشت. ولی نوح با اطاعت از دستور خداوند به کارساختن
کشتی ادامه داد. او به کلام خدا ایمان داشت، ضمن اینکه در مورد آمدن روز داوری خداوندنیز برای
مردم موعظه می کرد.
عاقبت بیش از یکصد سال بعد کشتی ساخته شد. خداوند به نوح و خانواده هشت نفره او گفتوارد
کشتی بشوند . وقتی همه آنها به سلامتی وارد شدند خداوند در کشتی را بست. بعد از هفتروز بارش
باران شروع شد و به مدت چهل شبانه روز بدون توقف بارندگی بود. باران مثل سیل ازآسمان
می بارید و آب تمام زمین را در بر گرفت تا جائیکه هیچ خشکی و یا موجود زنده ای بر رویزمین
وجود نداشت.
خانواده نوح و کشتی ایشان در ارتفاع زیادی از زمین بر روی آبها شناور بودند.بعد ازروزهای زیادی
آبها کم کم شروع به فروکش نمودن کردند و کشتی نوح بر کوههای آرارات فرود آمد. یکروز نوح
پنجره کشتی را باز کرده و کبوتری را بیرون فرستاد. بعد از مدتی کبوتر به کشتی برگشتزیرا که
نتوانسته بود زمینی خشک پیدا کند. یک هفته بعد، نوح دوباره کبوتر را بیرون فرستاد. اینبار کبوتر
با برگی بر منقارش بر گشت. حال می بایست آبها تا زیر درختان پائین آمده باشد!
دفعه دیگر که نوح کبوتر را بیرون فرستاد، او دیگر برنگشت. آنگاه نوح دانست که زمین بایدخشک شده باشد.
خداوند به نوح و خانواده اش فرمود از کشتی خارج شوند. نوح برای نجات خود و خانوادهاش بسیار
شکرگزار بود و به همین دلیل مذبحی برای پرستش خداوند برپا نمود. در آنوقت خداوندرنگین کمان
زیبایی در آسمان آفرید. خداوند به نوح فرمود،این علامتی است حاکی از اینکه او دیگر هرگزدنیا را
با سیل نابود نخواهد کرد.
ارسال یک نظر